واژه خوشبختى در لغت، به معناى سعادت و خوش طالعى است. در مورد راههاى رسیدن به خوشبختى، دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. مفهوم سعادت در همه نظام ها، اسلامی یا غیر اسلامی، یک مفهوم مقایسه ای است و به معنی دوام لذت و یا دوام نسبی لذت است و حتی مکاتب مادی نیز در زمینه سعادت دنیوی همین تفسیر را دارند. از این رو مثلاً به کسی که از مواد مخدر استفاده می کند و در دفعات نخستین از مصرف آن لذت فوق العاده می برد، در هیچ مکتبی حتی مکتبهای مادی گفته نمی شود که او «سعادتمند» است؛ زیرا، در ورای این لذتها و در باطن این احساسات و ادراکات لذتبخش، بدبختیها و سیه روزی های بسیار وجود دارد. یکى از دانشمندان غربى مى گوید: یکى از بزرگان گذشته 288 عقیده مختلف را درباره خوشبختى، نقل مى کند که تمام این عقاید را فیلسوفان و بزرگان جهان، اظهار داشته اند و هر یک از آنها براى وصول به خوشبختى راه متفاوتى را نشان داده اند. در گفتگو با آیت الله محسن غرویان، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیة و از اساتید حوزه علمیه قم ابعادی از این بحث بررسی شد که اکنون از نظر شما می گذرد.
*خوشبختی به عنوان یک دغدغه تاریخی برای بشر و خصوصا انسان معاصر چگونه تعریف می شود و اصولا چگونه به دست می آید؟
خوشبختی براساس تفکرات انسان و دستگاه فکری و اندیشه ای او تعریف می شود. انسان براساس جهان بینی و فلسفه و نظام اعتقاداتی که دارد کمالی را برای خودش در نظر می گیرد و به سمت کمال حرکت می کند و خوشبختی در حقیقت به معنای رسیدن به آن کمال مطلوب است. دستگاه های فکری و نظام های فلسفی در عالم متفاوت هستند و هر جامعه و ملتی برای خود نظام باورها و عقیده خاصی دارد و نظام عقیدتی هم مشتمل بر انسان شناسی خاصی است، یعنی هر دستگاه فکری، انسان شناسی محسوس به خودش دارد. هر فردی براساس انسان شناسی که در مجموعه نظام فکری خود تعریف می کند برای خود هدف و کمالی را مطلوب می داند و به سمت آن کمال حرکت و تلاش می کند و هر چقدر که به سمت کمال مطلوب نزدیکتر شود احساس خوشبختی بیشتری خواهد داشت.
*تفاوت خوشبختی در اندیشه غربی با نگاه اسلامی در چیست؟
البته به طور یکسان نمی توان در مورد نگاه غرب صحبت کرد، چون تفاوتهایی بین متفکرانشان وجود دارد، اما اگر به طور کلی بخواهیم نگاه غربی را از نگاه دینی و اسلامی یا نگاه شرقی خودمان متمایز کنیم، می توانیم بگوئیم که در نگاه غربی خوشبختی در همین حیات دنیا و لذات دنیوی و مادی خلاصه می شود، ولی در نگاه اسلامی و دینی خوشبختی در رسیدن به لذات و التذاذات دنیوی و مادی خلاصه نمی شود بلکه اگر التذاذات مادی ما را به التذاذات معنوی هم برساند نشانه خوشبختی است، یعنی ملاک رضایتمندی و احساس التذاذ نسبت به لذات معنوی است.
می توان گفت این فرق عمده و اساسی بین نگاه غربی و اسلامی است، ولی در تفسیرها اختلاف نظرهایی وجود دارد مثلا برخی از علمای ما التذاذ دنیوی و التذاذ معنوی و اخروی را قابل جمع می دانند و قائلند که منافاتی بین آنها نیست یعنی هم می توان التذاذ دنیوی و مادی را داشت و هم به التذاذات معنوی رسید، اما برخی اینها را با همدیگر متنافی و متباین می دانند یعنی معتقدند اگر بخواهیم به التذاذات معنوی و اخروی برسیم باید خودمان را از التذاذات مادی و دنیوی محروم کنیم و اینها را بر خودمان ممنوع کنیم. این اختلاف دیدگاه ها در میان علمای ما وجود داشته و دارد.
*چرا جوانان ما خوشبختی را بیشتر در امکانات مادی و مالی می بینند؟
به نظرم این امر به خاطر معرفت است، یعنی به مسأله شناخت و معرفت بر می گردد، چون احساس انسان به درجه معرفت و شناخت او بستگی دارد، اگر شناخت و معرفت جوانهای ما ضعیف باشد و دنیا و هستی را در همین حیات مادی خلاصه کنند، طبیعتا خوشبختی و احساس لذت و التذاذ آنها هم در همین حد دنیا و التذاذات مادی خلاصه می شود اما اگر معرفت و شناخت و بینششان با مطالعه و تفکر وسیع تر شود طبیعتا احساس لذتشان هم عمیق تر می شود و به مسائل معنوی رغبت بیشتری پیدا می کنند. بنابراین پاسخ من این است که این امر به میزان شناخت انسان از عالم و آدم بستگی دارد و هر چقدر معرفت وسیع تر و عمیق شود، دایره لذات و التذات هم وسیع تر خواهد شد.
*آیا در آثار دینی و فلسفی ایرانی اسلامی بابی بنام خوشبختی وجود دارد و اگر هست به چه مسائلی تمرکز دارد و می پردازد؟
در واقع خوشبختی، ترجمه «سعادت» است و انسان سعید یعنی انسان خوشبخت. بحث سعادت در کنار بحث «کمال» از قدیم الایام در کتابهای فلسفی اسلامی و فلسفه ایرانی و عرفان ایرانی و اسلامی مطرح بوده است، حتی پیش از اسلام بحث سعادت و کمال در آثار سقراط، افلاطون، ارسطو آمده است. بحث سعادت و کمال یک بحث فلسفی انسانی است که به قدمت تاریخ انسان بر می گردد. در روایات اسلامی، بحث سعادت و شقاوت در کنار هم آمده است؛ اینکه چه انسانهایی سعید و چه انسانهایی شقی هستند. بحث کمال و کمال طلبی مطرح بوده است و در ادبیات عرفانی و شعری ما هم در آثار مولانا، حافظ، سعدی و ... فراوان مطرح شده است چون ریشه فطری انسانی دارد و از انسان جدا نیست.
نظر شما